
جان لاک(1690م)، فیلسوف انگلیسی و نظریهپرداز علوم سیاسی است که فارغالتحصیل و استاد دانشگاه اکسفورد میباشد. او را پدر مکتب لیبرالیسم میدانند. لاک در کتاب معروف خود (رساله در باب حکومت) ضمن تشریح مفاهیمی همچون آزادی، قدرت و حکومت، با اشاره به مفهوم مالکیت، مسائلی را درخصوص اقتصاد بیان کرده است.
اگرچه جان لاک اقتصاددان نیست، اما ایدهای که درخصوص مالکیت و آزادی طرح میکند بعدها در اندیشه اقتصادی افرادی همچون آدام اسمیت و ریکاردو خود را نشان میدهد. در ادامه به برخی از نکاتی که لاک در خصوص مالکیت بیان میکند میپردازیم.
مالکیت طبیعت در اختیار همه مردم است
لاک معتقد است هر آنچه را که خداوند خلق کرده، برای انسان خلق شده و همه میتوانند از آن استفاده کنند: «زمین و همه چیزهایی که در آن است برای انسان آفریده شده. اگرچه همه میوهها و حیوانات در آغاز در اختیار کسی نیست؛ اما چون آنها برای استفاده انسان در اختیار او قرار گرفته است، پس پیش از استفاده باید آنها را در مالکیت خود اختصاص دهد.»(رسالهای در باب حکومت، ص94)
کار منشا مالکیت خصوصی
او معتقد است اگرچه هر چیزی بهصورت اشتراکی است و کسی در بدو امر مالکیت شخصی ندارد، اما انسان مالک خودش است و بنابراین هر چیزی که خودش تولید کند، در اختیار و متخص خودش است.
او منشا مالکیت را «کار» آدمی میداند و میگوید: «ثمره تلاش و کار بدن و دستان او به معنی واقعی کلمه متعلق به خود اوست… زیرا از آنجا که آن چیز توسط او از طبیعتِ مشترک جدا شده است و او با کار و تلاش خود چیزی به آن افزوده است، انسانهای دیگر حق مشترکی نسبت به آن ندارند.»(همان، ص95)
تصرف و مالکیت خصوصی از ذخایر اشتراکی بشر کم نمیکند
از سویی دیگر لاک بیان میکند که مالکیت انسانها بر طبیعت، باعث ظلم و انحصار نمیشود. زیرا هم طبیعت بسیار گسترده هست که همه میتوانند از زمینهای موجود برای کشت و زراعت استفاده کنند.
او در این زمینه میگوید: «گرچه انسانها این حق را داشتند که آنچه را توسط کار خود به دست میآوند مالک شوند و از آنچه طبیعت در اختیارشان گذاشته بود بهرهمند گردند، اما اینها نه میتوانست زیاد باشد و نه صدمهای به دیگران بزند. زیرا هنوز به اندازه کافی برای دیگران زمین وجود داشت تا با کار خود از آن بهرهمند شوند.»(همان، ص102)

آبادسازی، شرط مالکیت
در ادامه لاک بیان میکند تنها آن میزان از زمینی تحت مالکیت شخص است که توان استفاده، آبادسازی و رفع نیاز خود را داشته باشد. اما زمانی که توان عمران و آبادسازی بخشی از زمین را نداشته باشد، درواقع دیگر مالکیت خصوصی نسبت به آن زمین ندارد.
لاک در توضیح این مسئله میگوید: «اگر علف زمینی را که مالک حصار کشیده بود یا میوه درختان آن قبل از جمعآوری و انبار کردن فاسد میشد؛ این بخش از زمین با وجودی که در اختیار او بود، هنوز به عنوان زمین بیمصرف تلقی میشد و هر شخص دیگر میتوانست مالک آن شود.»
ارزش کار بیشتر از ارزش زمین است
مسئله دیگری که برای لاک اهمیت دارد، اولویت کار بر ملک و زمین است. یعنی بیش از مالکیت زمین، کاری که بر روی آن زمین انجام میشود اهمیت و ارزش دارد.
او درخصوص ارزش کار میگوید: «مالکیت کار آدمی ارزش بیشتری از ملک مشترک دارد، زیرا به راستی این کار است که ارزش متفاوتی به همه چیز میدهد. گزافه نیست اگر بگوییم نه دهم از محصولات مفیدی که زمین برای زندگی بشر در اختیار او قرار میدهد، نتیجه کار آدمی است.»(همان، 106)
ذخیره کالاهایی که دوام بیشتری دارد
یکی دیگر از مواردی که لاک درخصوص مالکیت اشتراکی بیان میکند، مسئله ذخیره کالاهاست. بسیاری از کالاهایی که افراد با کار خود ایجاد میکنند، زود فاسد میشوند. اما اختراع پول این امکان را به انسانها داد که بیش از نیاز خود تولید کنند و آن را بفروشند.
لاک در این زمینه تشریح میکند که انسانها از طریق فروش یا مبادله کالای فاسدشدنی خود، توانستند ثروت جمع کنند و آن را افزایش دهند. او به کالاهایی همچون طلا و نقره و الماس اشاره میکند که هم فاسدشدنی نیستند و هم ارزش آنها از بین نمیرود.
بنابراین استفاده از طبیعت به دوگونه صورت میگرفت. 1. مصرف: یکی کالا یا محصولی که تولید میشد، خود شخص مصرف میکرد و از مواهب آن بهرهمند میشد. 2. مبادله: آن مقدار از کالاهای تولیدی که بیشتر از نیاز خود بود را با کالاهای دیگر مبادله میکرد و اینگونه همه از نعمتهای خداوند بهرهمند میشدند.